سؤال :
من نميدونم تو زندگى دنبال چيم! يعنى هدفي واسه خودم ندارم و دمدمى مزاجم، چطور با خودم کنار بيام؟
جواب :
با سلام خدمت شما پرسشگر گرامی و تبریک سال نو و فرا رسیدن بهار و با آرزوی بهترین ها برای شما و خانواده محترمتان در سال جدید، از ارتباط شما با این مرکز صمیمانه سپاسگزرایم و امیدواریم که تمام روزهای سال جدید برای شما بهاری باشد.از اين كه صادقانه، خالصانه و با صراحت كافى مسئله خود را با كارشناسان اين دفتر در ميان گذاشتيد، تشكر و قدردانى مىكنيم . روزی سه سوال در ذهن پادشاهی نقش بست. پادشاه برای اطرافیان خود این سه سوال را مطرح کرد و از آنان خواست تا به این سه سوال پاسخ دهند. سه سوال پادشاه این بود، مهم ترین زمان چه زمانی است؟ مهم ترین موضوع در زندگی انسان چیست و مهم ترین کار در زندگی انسان چیست؟ اطرافیان پادشاه هر کدام به اندازه فهم خود شروع به جواب دادن به سه سوال پادشاه کردند اما هیچ کدام از آن جواب ها نتوانستند پادشاه را قانع کنند. یکی از مشاوران پادشاه که دید هیچ کدام از این جواب ها نمی تواند او را قانع کند، نزدیک پادشاه شد و گفت من زاهدی را می شناسم که می تواند به صورت کامل به سوالات شما پاسخ دهد. او در یکی از روستاهای دور افتاده کشور زندگی می کند. پادشاه به او گفت چنانچه توانایی پاسخ دادن به سوالات من را داشته باشد، رنج سفر را به جان می خرم. مشاور گفت مطمئن هستم که می تواند به سوالات شما جواب دهد. پادشاه آماده سفر دور و درازی شد تا جواب سوالات خود را پیدا کند. پادشاه پس از روزها مسافرت کردن به روستای مورد نظر رسید و از مردم آن روستای نشان از زاهد پرسید و به سراغ او رفت. پادشاه به نزدیکی زاهد رفت و گفت: من سه سوال از تو دارم. زاهد با مهربانی به او گفت بپرس. سوال اول من این است که مهم ترین زمان چه زمانی است؟ مهم ترین موضوع در زندگی انسان چیست؟ مهم ترین کار در زندگی انسان چیست؟ زاهد بون هیچ تاملی گفت: مهم ترین زمان، همین الان است. مهم ترین موضوع در زندگی انسان خداوند است و مهم ترین کار در زندگی انجام دستورات خداوند است.(برداشتی کاملا آزاد از داستان سه پرسش تولستوی، کتاب تمشک) آری برای پیدا کردن هدف در زندگی کافی است قدر لحظات زندگی را بدانیم و در مسیر زندگی از راهی که خداوند برای ما ترسیم کرده است، خارج نشویم. پس می توان گفت: فرمول زندگی هدفمند؛ استفاده درست از تمام لحظات زندگی، در راستای دستورات خداوند متعال می باشد. از این به بعد با تمام وجود سعی کنید تا در تمام لحظات زندگی با انجام دستورات الهی، خدا را در زندگی خود احساس کنید. با ذکر این مقدمه به بررسی دقیق تر سوال شما و ذکر نکات عملی در این زمینه می پردازیم: همانگونه که خود شما هم به خوبي ميدانيد که اين هدفمند بودن است که به زندگي معني مي بخشد و به انسان انگيزه و نيرو براي حرکت، تلاش و کوشش مي دهد و ما معتقديم كه براي يافتن هدف و همچنين يافتن بهترين و آسانترين راه به سوي آن بايد به قرآن رجوع كرد. قرآن ، هدف از زندگي ، چگونگي بهره بردن از آن ، مشکلات و موانع راه و نحوه مبارزه با همه سختيها را برايمان روشن کرده و براي هر يک دستورالعملي خاص داده است. خداوند بلندمرتبه كه به همه جهان هستى احاطه دارد و رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مىداند، هدف زندگى و راه رسيدن به آن را از طريق قران به خوبى و پله پله به ما مىآموزد. او در آيات قرآن، اين حقيقت را بازگفته است كه همه جهان هستى و از جمله انسان، به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پايان زندگى، به سوى خداوند و از آنِ او است:«وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» و فرجام كارها به سوى او است (لقمان آيه 22) «إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» همه كارها به سوى خدا بازگردانده مىشود (آل عمران ، 109) در راه رسيدن به هدفهاي کوچکتر اگر هدف اصلي و قله را در نظر داشته باشيم هرگز از راه به بيراهه نخواهيم افتاد. لحظه به لحظه ميتوانيم گامهاي حتي کوچکمان را عيارسنجي کنيم که تا چه ميزان در مسير درست قدم برميداريم. بر اين اساس بالاترين هدف، فرجام و آرمانى كه اسلام براى بشر تصوير كرده، «خدا» و قرب انسان به او است. اين غايتى است كه وراى آن هدف برترى تصورپذير نيست. آدمى به سوى خداوند در حركت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن، در سيلان و جريانند و ما چه بخواهيم، چه نخواهيم و چه بدانيم و چه ندانيم، رو به سوى آن هدف و غايت داريم، بنابراين هدف از زيستن آدمى در اين دنيا، حركت، صعود و بازگشت به سوى خداوند است. خداوند، چگونگى رسيدن به اين هدف و كيفيت اين بازگشت را روشن ساخته و زحمت روشن ساختن و توضيح آن را بر دوش پيامبران و امامان نهاده است. در واقع در پرتو پيروى از ايشان و عمل به هدايتها و تعاليم آنان، آدمى مىتواند به حقيقت انسانيت و قرب حضرت حق دست يازد. به اين نکته نيز توجه داشته باشيد که رسيدن به كمالات و اهداف شايسته انساني، به گونه اي است كه جز با اختيار انسان حاصل نمي شود; يعني، اين گونه كه چنين كمالي را بتوان بدون طي مسير و انجام دادن افعال اختياري به انسان اعطا كرد. هرچند در كنار عزم ، اراده و تلاش در راه بندگي خداوند، بايد از امدادهاي غيبي نيز بهره جست و از دعا و توسل به مقربان درگاه الهي ، غافل نشد. دعا و مناجات و درخواست از خدا، هم خود به عنوان يك عمل و عبادت ، باعث كمال نفس مي شود، و هم اجابت آن توفيق افزونتري را براي انسان در پي دارد. اما هر انساني در زندگي خود، هدفي را دنبال مي كند. حتي كساني كه سرگردان و حيران اند، هر دم هدفي را مي جويند و چون به آن نمي رسند، از آن نااميد مي شوند و هدف ديگري را جايگزين آن مي كنند. آن كس كه هدفش در زندگي ، متناسب با هدف از آفرينشش باشد، به آرامش و سعادت دست يافته، همه جنبه هاي وجودي خود را در مسير صحيح حيات قرار خواهد داد. پرسشگر گرامي، در ادامه توجهتان را به نكات زير جلب مي كنيم: 1. ابتدا بايد معناى هدف مشخص شود؛ «هدف براى هر كار و هر راه، نقطهاى است كه به آن، ختم مىشود» (گفتنى است، اين هدف -كه گاهى از آن تعبير به غايت نيز مىشود با علت غايى -كه در فلسفه از آن سخن مىرود متفاوت است. براى آشنايى تفصيلى از تفاوتها و تشابههاى علت غايى و غايت نگا: محمدتقى مصباح يزدى، آموزش فلسفه، ج 2، صص 114.) دقت كافى در اين نكته، ما را از خطاهاى بسيارى ايمنى مىبخشد. در طول تاريخ بشر، اين خطاها بر سر راه كسانى قرار گرفته است كه به معناى صحيح «هدف» نينديشيده و يا آن را نيافتهاند. ازاينرو، به غلط آنچه را كه لازمه زندگى و يا از اجزاى حيات دنيوى بشر بوده و در مواردى ايدهآل براى بخشى از زندگى به حساب مىآمده است، هدف براى كل حيات تلقى كردهاند و با توجه به چگونگى اين تلقى و انتخاب، دچار زيان در زندگى يا شكستهاى روحى شدهاند. دراينباره، مىتوان به كسانى اشاره كرد كه بهرهمندى از لذتها و شهوتها را هدف دانستهاند؛ در حالى كه اين تصور غلطى است؛ زيرا آنچه جزء زندگى است، نمىتواند هدف آن باشد. براى چنين افرادى پس از پايان زندگى (يعنى حيات دنيوى)، رسيدن به هدف، هيچ تصويرى ندارد! يا كسانى كه رسيدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانستهاند، علاوه بر آنكه ممكن است در رسيدن به اين مطلوب ناكام مانده و به دليل احساس شكست،ديد منفى و مأيوسانهاى نسبت به زندگى بيابند؛ در صورت موفقيت نيز، پس از پايان زندگى دنيوى، نيل به هدف ديگر براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراين، بايد «نيازهاى زندگى» و «هدف از زندگى»، از يكديگر متمايز شود و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، بايد وراى حيات طبيعى قرار گيريم؛ تا سراغ آن را در حيات طبيعى محض و شئون آن نگيريم (نگا: عبداللَّه نصرى، تكاپوگر انديشهها (زندگى، آثار و انديشههاى استاد محمد تقى جعفرى)، ص220.) 2. بايد هدف را به درستى بشناسيم؛ روشن است كه خردورزان و انديشمندان بسيارى در همه جوامع - با توجه به مكاتب گوناگون در طول تاريخ - هدفهاى متفاوتى براى زندگى ترسيم و ارائه كردهاند. امّا اين بدان معنا نيست كه همه اين نظرها، درست باشد و همه اينهدفها صحيح شناخته و بهديگران شناسانده شده باشد! ضديّت و يا تناقض بسيارى از اين هدفها، نشانگر صحت اين مدعا است. ما چگونه بشناسيم؟ در سطور قبل در مورد هدفهاي کلان با شما سخن گفتيم. امال هدفهاي خردتر (هرچند اين هدفها در زندگي و عمر دنيوي ما ممکن است کلان باشند مانند اهداف شغلي يا تحصيلي يا شخصيتي و ...) را بايد در مسير هدفهاي کلان با توجه به استعدادها، تواناييها امکانات و علايق، انتخاب نمود. 3. راه رسيدن به هدف را بشناسيم؛ فرض كنيد بيمارى داريد كه نياز فورى به دارويى خاص دارد. از طرفى، شما مىدانيد كه اين دارو، تنها در يك داروخانه عرضه مىشود؛ امّا شما آنجا را نمىشناسيد. اكنون درمىيابيد كه دانستن نام يا مشخصات اين داروخانه، از طرفى و يافتن آدرس آن از طرف ديگر، تا چه حد ضرورى و جدى است؛ يعنى، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه، براى يافتن دارو مهم است؛ اينكه شما از كدام خيابان و به چه شكلى برويد تا به آن داروخانه برسيد نيز اهميت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به داروخانه، به صورت اشتباه در اختيار شما قرار گيرد، لطمهاى جانسوز و جبرانناپذير در پى خواهد آورد. اين بدان معناست که بايد براي رسيدن به اهداف بلند خود، آنها را به قدمهاي کوچکتر تبديل کنيد تا هم قابل ارزيابي باشند و هم قابل دسترسي به نظر آيند. اهداف ميان مدت و کوتاه مدت شما را به همين مقصود ميرسانند. 4. تشخيص نيازها وکاستي ها و نواقص احتمالي. بايد خواستها و احتياجات اساسى خود را در آن زمينه بخصوص روشن كنيم. به عنوان مثال: در يك مقطع مشخص، چه درسى را نياز داريم بياموزيم تا تسلط بر آنها پيدا كنيم. 5. فرصتها و اوقاتى كه بايد صرف تحقق اهداف برنامه شود، چه ميزانى است؟ 6. چه روشى مطلوبترين شيوه براى دستيابى به اهداف مورد نظر مىباشد. 7. در مرحله اجرا نيازمند به چه ابزار و كاربرد چه وسايلى هستيم؟ آيا از آنها برخورداريم؟ 8. پس از اجراي هر مرحله، به ارزيابى فعاليتهاى انجام شده مىپردازيم تا ميزان دسترسى به اهداف مشخص شود و ميزان عدم موفقيت در رسيدن به برنامه را نيز معلوم نماييم. اين مرحله كه تحت عنوان بازخورد(فيدبك) ناميده مىشود، فرصتى به ما مىبخشد تا بتوانيم عوامل ناكامى احتمالى را نيز بشناسيم و از بروز مجدد آن در برنامه مورد نظر پيشگيرى نماييم. از آفات برنامهريزى، فقدان تلاش و پشتكار در دستيابى به هدف برنامه است. و شايد در ابتداى فعاليت به همه موارد مورد نظر دست نيافته و دلسرد شويم و از ادامه راه باز بمانيم. و بي ترديد عمل به برنامه، مستلزم چشمپوشى از برخى فرصتهاى فراغت، سرگرمىها و تفريحات مىباشد، در اين صورت بايد خود را سازگار با برنامه مىنماييم تا بتوانيم به نتيجه مطلوبى دست يابيم. ممكن است در ابتدا، برنامهريزى با كندى مواجه شود ولى در جريان عمل به برنامه به آن عادت مىكنيم و به مرور زمان جزء شخصيت ما مىشود. برنامهريزى علاوه بر صرفهجويى در وقت و فرصتهاى زندگى، موجب مىشود تا خود را و نيازهايمان را بهتر و بيشتر بشناسيم. لازمه برنامهريزى موفق، انعطافپذيرى در عمل به برنامه است و نيز نگاه واقعبينانه به كاستىها و ضعفهاى موجود در زمينهاى است كه برنامه تنظيم مىكنيم. برنامهريزى تفكر ما را نسبت به زندگى شكل مىدهد و تفكّر منسجم منتهي به عمل در زندگى ايجاد مي کند. به منظور داشتن يك برنامه منظم، لازم است جدولى تهيه نماييد و ساعات شبانه روز و ايام هفته را (به ترتيب در ستون افقى و عمودى) يادداشت كرده و براى هر ساعتى در هر روز از ايام هفته كار و برنامه مناسب را در آن يادداشت نماييد. مثلاً چه ساعتى از خواب بيدار شويد؟ ساعتى را به نماز و نرمش و صرف صبحانه و ديگر كارها اختصاص دهيد، ساعات درس و كلاس و مطالعه و استراحت و نظافت و... را نيز دقيقا در جدول بنويسيد و خود را موظف كنيد طبق جدول تهيه شده كه متناسب با توانايىهاى خودتان است عمل نماييد. در اين مسير نياز به يك عزم و اراده جدى هست كه انشاءالله در شما وجود دارد. 9. تنها يك بار شانس رسيدن به هدف را داريم؛ در اولين قدم از جستوجو براى يافتن هدف زندگى و راه رسيدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برمىخورد كه هرچند تكاندهنده است، براى هوشيارى و دقت بيشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما مىگويد: «تنها يك بار اين راه را خواهى رفت و يك بار زندگى را تجربه خواهى كرد». اين اخطار و گوشزد مهم و جدّى، ما را بر آن مىدارد كه با دقتى متناسب با اهميت موضوع و موشكافى بسيار، به كاوش بپردازيم و ضريب اطمينان بالايى براى يافته خود دست و پا كنيم. زندگي و سرمايه عمر براي انسان نعمتي بي بديل و فرصتي بي نظير است که اگر از دست برود هرگز قابل بازگشت نيست. ما بايد براي ثانيه هاي عمرمان حساس باشيم و آن را مفت و رايگان از دست ندهيم. بخش هايي از اين سرمايه ارزشمند و خدادادي، مثل جواني و دوران تحصيل، اهميت بيشتري دارد. زيرا آمادگي و فراغت انسان براي بهره برداري مناسب و سودمند بيش از مواقع ديگر است. به همين جهت ما به سؤال شما که حاکي از حساسيتتان به اين موضوع است ارج مي نهيم و نشانه هوشياري و توجه شما مي دانيم گرچه بسياري از افراد از اين موضوع غافلند و دنبال اين هستند که هر طور شده وقت خود را بگذرانند و روزشان را شب کنند. در پايان مطالعه كتب زير را توصيه مىكنيم: 1- راز شاد زيستن، اندرو ميتوس، ترجمه: وحيد افضلى راد، نشر نيريز. 2- رمز پيروزى مردان بزرگ، استاد جعفر سبحانى. باز هم با ما سخن بگویید. محمد صادق آقاجانی